۱۵.۶.۸۸

شدید ترین شکنجه ها برای اعتراف به پشیمانی


عکسی از مریم سمت چپ و مرضیه در روزهای آزادی
دو خانم مسیحی شده ایرانی در انتظار اعدام
سازمان حقوق بشر آلمان برای نجات این دو خانم تقاضای کمک دارد
سازمان حقوق بشر آلمان: به این دو خانم روز پنج بار هنگام نمازشلاق میزنند

نشریات آلمان از جمله نشریه پر تیراژ بیلد سایتونگ امروز دوشنبه با چاپ عکس در دختر ایرانی گزارش داد، مجازات اعدام این دو خانم ایرانی را بعلت ترک دین اسلام تهدید میکند.
این نشریه در خبر خود آورده است، مریم ۲۷ ساله و مرضیه ۳۰ ساله بعلت ترک دین اسلام و گرویدن به دین مسیحی در بدترین زندانهای زنان ایران زندانی هستند و در زندان اذیت و آزار و شکنجه میشوند.
خانم ساباتینا جیمز (Sabatina James) مدافع حقوق بشر در گفتگویی با نشریه مزبور اظهار داشت، با تمام قوا برای آزادی این دو خانم ایرانی فعالیت میکنم. وی افزود این دو خانم در زندانهای انفرادی زندانی هستند و با چشمان بسته از آنها باز جویی میشود. هردو روزی پنج بار شلاق زده میشوند و مقدار غذا و آشامیدنی آنها را به حد اقل رسانیده اند. قاضی دستور داده طبق ماده قانونی ارتداد ۲۲۸،۱۰ کسانی که ترک دین اسلام میکنند، باید زجر و شکنجه شوند، آب و غذای آنها به حد اقل کاهش داده شود تا مجبور اعتراف به پشیمانی شوند.
زمان شلاق زدن این دو خانم مسیحی در زندان هنگام زمان نماز یعنی پنج بار در روز است.
خانم مدافع حقوق بشر مزبور در جواب به سئوال روزنامه نگار نشریه بیلد که پرسید، این چه کشوری است که در آن مردم را فقط بدلیل ترک دین شلاق زده و اعدام میکنند، گفت: در ایران سالیانه ۹۰ هزار مسیحی متدین تعقیب، بازداشت و شکنجه میشوند. در این کشور آزادی دین وجود ندارد و دولت ایران عمل تعقیب و شکنجه افرادی که غیر از دین اسلام دارند، با شدت تا نابودی کامل آنها ادامه میدهد.
مریم و مرضیه از ماه اگوست در دادگاه نمایشی حضور میابند و از آنها بازجویی میشود. و اگر قاضی آنها را محکوم کند، خطر اعدام طبق قوانین ایران برای آنها وجود دارد.
ساباتینا جیمز در حال حاضر با همکاری وزارت امور خارجه آلمان تصمیم دارد، برای این دو خانم ایرانی امضاء جمع کرده و از طریق سازمانهای دیگر حقوق بشر در جهان با جمهوری اسلامی برای آزادی مریم و مرضیه وارد مذاکره شود.
نشریه بیلد سایتونگ با چاپ لینک سایت خانم حیمز از خوانندگان خود خواهش کرده با وی تماس گرفته و برگه اعتراض او را امضاء کنند.
ما نیز لینک این خانم را منتشر کرده و از خوانندگان جار خواهش میکنیم با این خانم بشر دوست تماس بگیرند.
www.sabatina-ev.de
در گذشته چنانچه هم وطنان اطلاع دارند، تعدادی از مسلمانانی که دین اسلام را ترک گفته و به دین مسیح گرویده بودند، بعناوین مختلف کشته شدند. حتی کشیشان دین مسیح در ایران بطریق فجیعی بدست عوامل رژیم جمهوری اسلامی طی چنر سال گذشته کشته شده اند.

۲۱.۴.۸۸

باورهای من، تحقیقی است؟ تقلیدی است؟ تحمیلی است یا تربیتی؟












باور من تحقیقی نیست: من از ادیان و مذاهب دیگر هیچ نمی دانم. همه آنچه میدانم مذهب شیعه 12 امامی است. تا چند ماه پیش نمیدانستم در مذهب شیعه، شاخه اسماعیلیه هم هست که اسماعیل پسر امام جعفر صادق، مانند امام زمان شیعیان 12 امامی از نظرها غایب است و قرار است روزی ظهور کند. حتی نام مذهب های مختلف سنی ها را هم نمیدانم. اگر تحقیق کرده بودم حداقل دو دین را مطالعه می کردم و از بین این دو یکی را انتخاب میکردم. البته از کلاس دوم دبستان تا دانشگاه، کتاب دینی و تعلیمات اسلامی و اخلاق و معارف اسلامی و … را خوانده ام ولی اینها تحقیق نبود، تلقین بود. به من گفتند بخوان تا بدانی چرا باید مسلمان باشی. گفتند که اگر اینها را خوب خواندی و به اسلام نرسیدی، دوباره بخوان، خوب تحقیق نکردی و به من هشدار دادند که اگر در تحقیقت به این نتیجه رسیدی که دینی که ما میگوییم بهترین نیست، بدان که یا کافر محسوب میشوی یا مرتد که سزای هر دو مرگ است. پس این کتابها را خوب بخوان و به این نتیجه برس که باید مسلمان باشی.
باور من تا حدی تقلیدی است: از زمانی که فهمیدم دین چیست، پرسیدن مرجع تقلیدت کیست؟ باید برای خود مرجع تقلید بیابی! البته انتخاب خود مرجع تقلید هم تقلیدی است. شما کسی را سراغ دارید که رساله چند مرجع را خوانده باشد و بعد انتخاب کند؟
دین من تحمیلی است: روزی که بدنیا آمدم، مرا ختنه کردند و علامت مسلمانی را بر بدنم داغ کردند. در گوشم اذان خواندند اگرچه هیچ یادم نیست! اسمم را از ائمه انتخاب کردند و الان اگر بخواهم عوض کنم، …!!؟؟؟ از کلاس دوم دبستان تا دانشگاه به جای کتب علمی مرا مجبور کردند که کتاب دینی و اسلامی بخوانم. حق اعتراض هم نداشتم. نمی توانستم بگویم میخواهم به جای متون اسلامی، ریاضیات پیشرفته بخوانم، اگر میخواستم مدرسه و دانشگاه بروم و اخراج یا تجدیدی نشوم، باید این کتاب ها را میخواندم. از کلاس سوم دبستان (که هنوز تکلیف نرسیده بودم) باید هر روز در مدرسه نماز میخواندم. اگر میخواستم در ادارت دولتی کار کنم باید سوالات مسئول گزینش را پاسخ دهم.
دین من تربیتی است: خواستم غذا بخورم، گفتند بگو به نام خدا. از خانه که بیرون می رفتم، گفتند بگو خداحافظ، پرسیدم می توانم دکتر شوم، گفتند اگر خدا بخواهد. گفتم میخواهم نمره بیست بگیرم، گفتند این آیه از قرآن را حفظ کن و قبل امتحان بخوان. وقتی میخواستیم انشا، بنویسیم، معلممان گفته بود، انشاء را اینگونه شروع کنید: به نام الله پاسدار خون شهیدان و با سلام و درود بر پیامبر اسلام و امامان و … گفتند هروقت اسم حضرت مهدی را شنیدی باید بایستی. در دبستان هر روز باید در سرما و گرما، برف و باران مراسم صبحگاهی داشته باشیم که با قرائت قرآن شروع میشد و با تکرار یک حدیث عربی که شعار هفته بود، پایان می یافت. خدا، اسلام، بهترین دین، آخرین پیامبر، بهشت، جهنم، حوری و آتش همه ملکه ذهن من شده اند، از وقتی دست چپ و راستم را شناختم؛ هر روز، روزی چند بار اینها را شنیدم. آنچنان این مفاهیم در ذهنم حک شده که نمیتوانم باور کنم که دنیا جور دیگری هم می تواند باشد. دینداری یا بی دینی من انعکاس تربیتم هست یا ندای وجدانم؟ یا اینکه وجدانم اینگونه تربیت شده؟ تفاوت جهان بینی من ایرانی با یک چینی، به خاطر تفاوت وجدانمان است یا تفاوت تربیتمان؟
به نظر من دین و باور امری تربیتی، آموزشی است. میدانید چرا باور یک ایرانی با یک هندی، با یک آلمانی، با یک ژاپنی یا آمریکای لاتین متفاوت است؟
یک دوست هلندی داشتم که در مورد “خدا” می گفت وقتی من بچه بودم، از برادر بزرگم شنیده بودم که اگر خطایی کنی خدا تو را مجازات میکند. از مادرم پرسیدم “خدا چیست؟” مادرم هم در آشپزخانه در حال غذا پختن بود و حوصله جواب دادن به من را نداشت، کلمه ای بکار برد که در زبان هلندی شبیه به کلمه “جاروب” است. می گفت من تا مدتی فکر می کردم که خدا این جاروب است و وقتی به آشپزخانه میرفتم با ترس و لرز مواظب جارو بودم!
شما باورهایتان را چگونه بدست آورده اید؟
منبع : از سایت افشا

۱۷.۳.۸۸

افیونی بنام دین



دین وسیله ای است در دست آنانی که خود را روحانی می نامند ، تیشه به ریشه حقیقت و انسانیت میزند . به تمام زوایای زندگی وارد میشود و آنجا که خاموش و یا کمرنگ میشود ، نه به سبب آن است که حرمت آزادی انسان ها را پاس میدارد بلکه با سلاح کوبنده تری بنام خرد مواجه شده و نابود میشود . این وسیله مخرب ( دین ) که سر جنگ با هر نوی آزادی و رهائی از قید و بند های ارتجاعی و واپسگرائی دارد ، مانع از هر گونه واقع بینی و رشد و تکامل ذهنی میشود و تمامی هستی را از دریچه تنگ و تاریکی نشان میدهد که پیام آورانشان تدارک دیده اند . هر چه این پدیده در جامعه رشد و نمو بیشتری پیدا میکند ، افراد آن جامعه را از رشد فرهنگی و در نتیجه مراحل تکاملی دور میکند و دچار دور بسته ای میکند که تنها در جهت منافع آنانی است که بنام آن چنگ در تک تک سلول های حیات بشری انداخته اند . سرزمین ما نیز ، قرن ها است که با این افیون خانمان بر انداز مواجه شده است و در هر زمانی بنا به شرایط آندوره ، روحانیون نقش های مخربی ایفا کرده اند و نقطه اوج آن بقدرت رسیدن ستمگری بنام خمینی بود که بر موج احساسات مذهبی مردم سوار شده و با بدست گرفتن حکومت ، چنان آتشی بر این سرزمین افروخت که حتی از میان طرفداران خود ، قربانی ستاند . بنام دین و مردان خدا ، کشتار ها کردند و فریاد هر آزادیخواهی را در گلو خفه کردند تا جائی که نام هر مرتد و کافری در مسیر آزادی ، تبدیل به زیباترین اسطوره شد . دین که هرگز از سیاست جدا نبوده و آمده است تا با قدرت سیاسی به قدرت اقتصادی نیز تسلط یابد ، با رواج احادیث و خرافات ، مانع از حرکت جامعه به سمت تجدد شده و هر گونه مقاومتی را محاربه با خدا و پیامبرش میداند . در این میان ، کسانی نیز پیدا شدند که نام روشنفکران دینی بر خود نهادند و در پی اصلاحاتی نیز برآمدند ، گویا که میشود بار دیگر این مردم خسته و این نسل عاصی را به بازی کشاند و چند صباحی بیش حکومت کرد . گویا که میشود گفت که در بطن نجاست ، پاکی وجود دارد و میتوان اصلاحش کرد و گویا که میشود ، دین را از سیاست جدا کرد که دین بدون سیاست ، معنی و مفهومی ندارد ، چرا که در زوایای اندیشه سیاستمداران مذهبی نفوذ دارد و نقش خود را کم و بیش بازی خواهد کرد . آنچه که ما قرن ها است( اسلام و مسلمانی ) در این میهن شب زده شاهدیم ، جهالتی است که از بیابانهای عربستان و در غالب فریبی بزرگ آغاز شد و در چهره بزرگترین فاجعه ، شیعه گری ، خودش را مسلط بر اندیشه ها کرد . دستگاه عریض و طویل روحانیت ، با سوء استفاده از جهل و بیسوادی توده ها به رواج اندیشه های مرتجعانه خود پرداخته و از گرفتن مرغ و خروس مردم شروع کردند تا عاقبت بر چاه نفت نشستند . و صد افسوس که هر قهرمان وطن دوستی که در مقابل این دیو سیرتان زر پرست ، قد علم کرد ، حکم تکفیرش دادند . دست و پایش بریدند ، گردن زدند ، شمع آجین کردند ، حلق آویز کردند و در شکل آخرش به خاورانش سپردند . آنچه امروز ، شاهد آن هستیم جنگی است زرگری بین سنتی ها و اصلاحگران ، نه از زاویه خدمت به ملت که از جهت گرفتن حکومت و سواری بر گرده امت است که این خصیصه جنگهای زرگری است . میان ملت ایران و این نابخردان بیگانه پرست ، سال ها است که دیواری ساخته میشود که ملا تش را قطره های خون آزادگان ساخته است . آزادگانی که به خوبی در یافتند که تا این افیون ، پنجه بر هستی ما دارد ، رهائی خواب و خیالی بیش نیست . آنان که سعی کردند در مسیر زندگی پر افتخارشان به ما بیاموزند که رهائی ما ، نه در جدائی دین از سیاست ( حکومت ) است که در نابودی و انحطاط دین است . چراکه دین ، در ذات خود سیاستی است که حکومت میطلبد . در جامعه امروز ما ، پرده سیاه دین را نمیشود با نام روشنفکر اسلامی ، سپید کرد . مگر میشود که هم مسلمان بود و هم روشنفکر ؟ مگر میشود ، هم سیاه باشی و در عین حال سپید ؟ مگر میشود که واپسگرا باشی و متجدد ؟ به جای بازی با کلمات ، اندیشه کنیم که چگونه میتوانیم ، این افیون هراز و چهار صد ساله که تاریخ ، فرهنگ و تمامی زیبائی های زندگی مان را به نابودی می کشاند ، به گورستان تاریخ بسپاریم ؟ چه کنیم تا دگر باره ، هیچ روضه خوانی نتواند از ساده باوری و بی دانشی انسان ها سوء استفاده کرده و با نام ولایت فقیه ، بزرگترین فریب تاریخ بشریت ، اسلام محمد ، را وسیله رسیدن به جاه طلبی های خود نکند ؟ چه کنیم تا دگر بار خمینی دیگری ، با عمامه و یا بی عمامه ، با شعار های زیبائی چون مردم سالاری بر ما حاکم نشود و دوباره شاهد اعدام ها ، سنگسار ها و غارت و چپاول نباشیم ؟ آیا وقت آن نرسیده که به جای شعارهای زیبائی چون سکولاریسم ، به بنیان و اساس این فاجعه بیست و شش ساله و در کل هزارو چهار صد ساله تاخته و این غده سرطانی را ریشه کن کنیم ؟ آیا نمی دانیم که مرده را ، هر چقدر که بزک کنیم ، باز مرده است . آری ، مرده است . از دین و دین داری ، تکامل و پیشرفت و تجدد حاصل نمی شود . عامل فساد را در میخانه نجوئیم که در مسجد ساکن است . مسجد را باید بر سرش خراب کرد . این دکان ریا را باید تعطیل کرد . سکولاریسم ، تنها سر پوشی کوچک ، بروی شعله های پر زبانه آتشی است که با ظهور یک خمینی دیگر ، هستی ما را خواهد سوزاند . دکان روحانیت را بر سرش خراب کنیم ، به جامعه ای آزاد و به بهاران آزادی خواهیم رساند . این افیون را به گور بسپاریم و وطن را گلستان رهائی از هر قید و بند مذهبی و مکتبی ... کنیم .
نیلوفر شمیرانی

با درود بر آنانی که در جهت روشنگری جان نثار کردند .

پاینده ایران

۱۱.۲.۸۸

دلارا دارابی اعدام شد


حکم اعدام دلارا دارابی به جرم قتل در سن هفده سالگی به اجرا گذاشته شده است।

گزارش رادیویی
روز جمعه، 1 مه (11 اردیبهشت)، گزارش شد که دلارا دارابی، بیست و سه ساله، که به اتهام قتل یکی از خویشاوندان پدری خود، در سال 2003 بازداشت و بعدا در دادگاهی در رشت محاکمه و مجرم شناخته شده بود، در زندان مرکزی رشت، مرکز استان گیلان، اعدام شده است.
برخی گزارش ها حاکی از آن است که اعدام دلارا دارابی بدون حضور اعضای خانواده و وکیل او صورت گرفته است.
روز 19 آوریل، آیت الله شاهرودی، رئیس قوه قضائیه، دستور داد تا اجرای حکم اعدام دلارا دارابی به حالت تعلیق در آید تا خانواده او فرصت جلب رضایت اولیای دم برای جلوگیری از اجرا حکم را داشته باشند।

طبق پرونده اتهامی علیه خانم دارابی، وی در زمانی که تنها هفده سال داشت، با ضربات متعدد کارد، زنی از خویشاوندان خود را کشت و در جریان بازجویی، به این اتهام اعتراف کرد.
براساس محتویات پرونده، خانم دارابی در اعترافات خود گفته بود که اگرچه جثه کوچکی دارد، اما فردی ورزشکار است و به همین دلیل، قدرت کافی برای دست زدن به چنین اقدامی را داشته است.
با اینهمه، دلارا دارابی در مراحل بعدی دادرسی اعتراف اولیه خود را پس گرفت و گفت که به خاطر علاقه شدید به دوست پسر خود، به نام امیر حسین، و نجات او که قاتل واقعی بوده و در زمان ارتکاب جرم بیست سال سن داشته، به دروغ ارتکاب قتل را برعهده گرفته است.
ظاهرا اعتراف به قتل از دلایل اصلی صدور حکم اعدام توسط دادگاه بدوی در رشت بود که بعدا به تایید دیوان عالی کشور رسید.
گفته می شود که امیر حسین نیز به اتهام مشارکت در قتل به ده سال زندان محکوم شده است.
تلاش برای لغو حکم
مدتی پس از صدور حکم اعدام، تلاش های گسترده ای برای لغو این حکم در داخل و خارج از ایران صورت گرفت و به خصوص برخی سازمان های مدافع حقوق بشر به این دلیل که ارتکاب جرم قبل از رسیدن متهم به سن هجده سالگی صورت گرفته، خواستار تخفیف مجازات او شدند.
برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشی این زن جوان ایرانی در سال 2006 باعث جلب توجه بیشتری به پرونده و افزایش فشار برای لغو حکم اعدام او شد.
عبدالصمد خرمشاهی، وکیل مدافع دلارا دارابی نیز گفته است که صدور حکم براساس دلایل قانع کننده صورت نگرفته و شواهدی در دست است که نشان می دهد که خانم دارابی نمی توانسته مرتکب قتل شده باشد.
به گفته آقای خرمشاهی، نحوه جراجات وارده بر بدن مقتول نشان می دهد که قتل توسط فردی راست دست صورت گرفته در حالیکه دلارا دارابی چپ دست بوده است.
در پی انتشار خبر اعدام دلارا دارابی، عفو بین الملل، از سازمان های مدافع حقوق بشر، بیانیه ای را در روز 1 مه صادر کرد و در آن اجرای حکم را مورد انتقاد شدید قرار داد.
در این اطلاعیه آمده است که اعدام دلارا دارابی بدون رعایت موازین قانونی، از جمله مطلع ساختن وکیل مدافع چهل و هشت ساعت قبل از اجرای حکم، صورت گرفته است.
عفو بین الملل یادآور می شود که اعدام دلارا دارابی به منزله نادیده گرفتن دستور رئیس قوه قضائیه برای تعویق اجرای آن است و نشان می دهد که حتی دستور بالاترین مقام قضایی ایران نیز در شهرستان های این کشور نادیده گرفته می شود.
در این بیانیه آمده است که عفو بین المللی جریان دادرسی و محاکمه دلارا دارابی را عادلانه و منصفانه و منطبق با موازین پذیرفته شده بین المللی دادرسی تلقی نمی کند و اعدام فردی را به اتهام ارتکاب جرمی که در سن کمتر از هجده سالگی مرتکب شده مغایر معیارها و موازین بین المللی می داند.
این سازمان از سال 2006 و انتشار گزارش صدور حکم اعدام برای خانم دارابی به تلاش هایی به منظور تخفیف مجازات او دست زده و خواستار محاکمه مجدد متهم شده بود.
عفو بین المللی یادآور می شود که با اعدام دلارا دارابی، شمار اجرای احکام اعدام در ایران در سال جاری میلادی به یکصد و چهل مورد می رسد و دو نفر از اعدام شدگان زن بوده اند.

۱۰.۲.۸۸

یک سوم ایرانیان زیر خط مطلق فقر


رانده شدن نزدیک یک سوم ایرانیان به زیر خط فقر مطلق در حالی رخ داده است که بر اساس آمارهای رسمی منتشر شده از سوی سازمان اوپک در سال 2007 دولت محمود احمدی‌نژاد با متوسط درآمد نفتی بالغ بر 62 میلیارد درسال طی سال‌های 2006 و 2007 میلادی بیشترین سهم درآمدهای نفتی (تنها از محل صادرات نفت خام) بین تمام دولت‌های پس از انقلاب اسلامی از آن خود کرده است.
تدوینگر نقشه جغرافیایی خط فقر در کشور، خط فقر مطلق كشوری در سال 83 را 238 هزار تومان، 84، 283 هزار تومان، 85، 325 هزار تومان و در سال 86 نيز 405 هزار تومان برشمرد و با اعلام اين كه خط فقر مطلق شهر تهران هم، در سال 86 ، حداقل 770 تا 780 هزار تومان بوده است، گفت: خط فقر مطلق استان تهران نيز در سال 83 ، 400 هزار تومان، 84 ، 480 هزار تومان، 85 ، 560 هزار تومان و سال 86 ، 650 هزار تومان و اين ارقام بيانگر رشد سالانه 18 درصدی خط فقر در كشور است.حسین راغفر با اشاره به ميزان افزايش درصد جمعيت زير خط فقر مطلق در سال های گذشته به هم میهن می گوید: در سال 83، 25/3 درصد، سال 84، 27/4 درصد، سال 85 ، 29درصد و سال 86، 31/3 درصد جمعيت كشور زيرخط فقر مطلق بسرمی بردند.برگرفته از سایت پژواک یاران

11 ارديبهشت ، اول ماه مه روز جهانی کارگر


اول ماه مه بيش از پيش با سرکوب کارگران کشور درآميخته و اعتراضات کارگری در اين روز با احکام ظالمانه شلاق و زندان و شکنجه فعالين کارگری از سوی رژيم پاسخ گرفته است। در همین ارتباط جلب حمايت و همبستگی جهانی با مبارزات کارگران و مزد و حقوق بگيران کشور از اهميت حياتی برخوردار است و هر چه وسيع تر, سازمان يافته تر و پايدارتر شود, به همان ميزان در کندتر کردن تيغ سرکوب رژيم عليه فعالين کارگری در داخل کشور می تواند موثر واقع شود।11 ارديبهشت اول ماه مه روز جهانی کارگر است। اين روز در ايران هميشه با حساسيت مضاعفی از سوی رژيم روبرو بوده است। بويژه از زمانی که فريب کارگران و جلوگيری از ايجاد تشکل های مستقل کارگری از طريق نهادهای شبه کارگری وابسته به حکومت رنگ باخت, اول ماه مه بيش از پيش با سرکوب کارگران کشور درآميخته و اعتراضات کارگری در اين روز با احکام ظالمانه شلاق و زندان و شکنجه فعالين کارگری از سوی رژيم پاسخ گرفته است. امسال روز جهانی کارگر در حالی فرا می رسد که کارگران بيش از هر زمان زير فشار طاقت فرسای تورم و گرانی قرار دارند, حداقل دستمزدها حتی کفاف ضروری ترين مايجتاج زندگی خانوارهای کارگری را نمی دهد. بيش از 80 درصد نيروی کار کشور رسما از هيچ گونه امنيت شغلی برخوردار نيست و قراردادهای موقت مانند شمشيری بر سر کارگران آويزان است تا در شرايطی که ميليونها جوان بيکارند, رقابت بيرحمانه بر سر کار حداکثر استثمار و بهره کشی سرمايه داران را از کارگران تضمين کند. برنامه های اقتصادی گروهبندی های مختلف رژيم که اکنون بر سر رياست جمهوری با هم رقابت می کنند, هيچ چيز جز ادامه فلاکت و بی حقی برای کارگران کشور در بر ندارند. تفاوت شان فقط در آهنگ تهاجم به سطح معيشت کارگران است و همه در اجرای برنامه فاجعه بار شوک تراپی توافق نظر دارند. سه دهه چاپيدند و غارت کردند و حاصل آن امروز فروپاشی زير ساختی اقتصاد کشور است که جاده ها را به قتل گاه و بهره وری شبکه های آب و فاضلاب و برق را به شدت کاهش داده و سالانه ميلياردها دلار به مردم ضرر می زند. محروميت از خدمات بهداشت و درمان بشدت افزايش يافته است و بيماری به وسيله ای برای پرتاب شدن به زير خط فقر تبديل شده است. نظام آموزشی با بحرانی همه جانبه روبه روست و رژيم با اوليت قائل شدن به برنامه های هسته ای و تسليحاتی و کاهش از بودجه آموزش و پرورش, همچنان در برابر خواست ها و مطالبات معلمان و کارکنان آموزش و پرروش و اجرای کامل "قانون مديريت خدمات کشوری" مقاومت می کند. هيچ چشم اندازی برای بهبود وضع معيشتی وجود ندارد و برای کارگران, معلمان, پرستاران و همه مزدوحقوق بگيران کشور واقعا هيچ راهی جز اعتراض, اعتصاب, و تشکل يابی برای برخورداری از حداقل های يک زندگی قابل تحمل باقی نمانده است. درک تجربی همين واقعيت است که به تدريج بخش هايی از کارگران را هر چه بيشتر متقاعد می کند که بدون متشکل شدن در تشکل های مستقل خود هيچ راهی برای جلوگيری از بدتر شدن وضع معيشتی خويش ندارند. اگر چه کاملا روشن است که شکل ها و درجات مختلف سامان يابی کارگران آن هم زير تيغ رژيم سرکوبگری که بيش از هر چيز از تشکل مستقل کارگران و زحمتکشان کشور وحشت دارد و با همه ابزار خود به سرکوب آن رو آورده, نتايج و پيامدهای يکسانی ندارند؛ با اين حال ترجيح شکل يا شکل هايی از سازمان يابی بر شکل يا شکل هايی ديگر در ميان فعالين کارگری نبايد به وسيله ای برای جلوگيری از ابتکار مستقيم خود کارگران تبديل شود و قطعا مخرب است اگر به تضعيف همبستگی طبقاتی و ايجاد نفاق در ميان کارگران بيانجامد. گفتن ندارد که در شرايطی که طبقه کارگر زير فشار گرانی و تورم و خطر دائمی اخراج و شرايط طاقت فرسای کار و دستمزدهای ناچيز به اعتراض, اعتصاب و ايجاد نهادهای مستقل خويش رو آورده و متقابلا رژيم سرکوب اعتراضات کارگری و پيگرد فعالين کارگری را شدت داده است, گسترش حمايت از مبارزات کارگران ايران و بازتاب اخبار سرکوب ها و اعتراضات کارگران در خارج از کشور, همچنين جلب حمايت و همبستگی جهانی با مبارزات کارگران و مزد و حقوق بگيران کشور از اهميت حياتی برخوردار است و هر چه وسيع تر, سازمان يافته تر و پايدارتر شود, به همان ميزان در کندتر کردن تيغ سرکوب رژيم عليه فعالين کارگری در داخل کشور می تواند موثر واقع شود.

منبع: سایت روشنگری



۷.۲.۸۸

روزانه بین 90 تا 100 نفر در تهران اقدام به خودکشی می کنند



برخی آمار نشان می دهد که روزانه بین 90 تا 100 نفر در تهران اقدام به خودکشی می کنند। ناکامی ها و فشارها سبب سرخوردگی امیال و افسردگی شده، تفاهم را درحوزۀ مدنی، چه در خانواده و چه در جامعه کم می کند و خشونت به بار می آورد. تنش و خشونت، ازخانواده به اجتماع منتقل می شود و باز می چرخد و به خانواده باز می گردد. گستردگی بحران اقتصادی و افزایش بیکاری، بار روانی سنگینی برای مردمی که روزانه با مشکلات بسیاری برای گذران زندگی درگیرند، به بار آورده است. ایران نیز از این موج مبری نیست. درعین حال که ویژگی های جامعۀ ایران نیز بر معضل اقتصادی می افزاید. بحران اجتماعی نظیر مشکلات مسکن و بیکاری و عوامل فرهنگی، دینی و سیاسی مسائلی هستند که هریک برخورد و توجه ویژه ای را می طلبند. داور شیخاوندی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در تهران، مشکل بیکاری و تبعات شهرنشینی را عامل ایجاد انواع افسردگی ها بخصوص در بین جوانان و زنان می داند. او می افزاید، برخی آمار نشان می دهد که روزانه بین 90 تا 100 نفر در تهران اقدام به خودکشی می کنند. این رقم کسانی را در بر می گیرد که تنها به بیمارستان لقمان الدوله مراجعه می کنند. از بقیه، آمار درستی در دست نیست و خوشبختانه تعداد زیادی از آنان از مرگ نجات پیدا می کنند.به نظر این جامعه شناس، مهاجرانی که از شهرستان ها به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده اند و یا حتی غیر مهاجران، در این شهرها دچار بحران هویت می شوند و همین آنها را تحت فشار قرار می دهد و باعث می شود که شهرهای بزرگ به مرکز برخوردها و چالش های مردم تبدیل بشود.درآمد کم و کار زیاد، خستگی انسانها وبحران هویت همراه با مشکلات فرهنگی، مردم تحت فشار را به جان هم می اندازد. در بیان این امر وی به افزایش 10 تا 15 درصدی جرایم اشاره می کند.در پاسخ به دوگانگی رفتار جوانان و تأثیر این رفتار بر ناهنجاری های شخصیتی آنان، داور شیخاوندی می گوید، در جامعۀ ایران نه تنها دوگانگی که چندگانگی رفتاری وجود دارد، از آن جمله به اختلاف میان نسل ها اشاره می رود. به این معنی که جوانان و دختران با دارا بودن میزان تحصیلات بالا از پدران و شوهران خود فاصله می گیرند. گروه اول پیشرفته و مدرن و گروه دوم، سنتی باقی می مانند و نمی توانند با اتوریتۀ سابق نسل جدید را تحت کنترل خود درآورند. تنش در خانواده به اجتماع منتقل می شود و باز می چرخد و به خانواده باز می گردد.و اما زنان در این میان وضعیت ویژه ای دارند و تحت فشار مضاعف خانواده و جامعه هستند. داور شیخاوندی به میزان خانه ماندن زنان و مجرد ماندن آنان اشاره می کند و بر این باور است که با بالا رفتن سن ازدواج، مشکل همسر یابی و کار یابی هم بر مشکلات زنان می افزاید. آنان که در خانۀ پدر و شوهر در کنترل مردان و دچار محدودیت هستن، دچار افسردگی بیشتری می شوند. ضمن اینکه امکانات کاری برای آنان کمتر است و معمولاً در شبکه های خانوادگی می توانند به کار مشغول شوند. و درنهایت، ناکامی ها و فشارها سبب سرخوردگی امیال و افسردگی شده، تفاهم را درحوزۀ مدنی، چه در خانواده و چه در جامعه کم می کند و خشونت به بار می آورد.

منبع: سایت رادیو فرانسه، لیدا پرچمی
تاریخ انتشار مقاله 17/04/2009